یکی از ویژگی های بارز ما ایرانی ها دروغگویی، تظاهر و چاپلوسی است. ما مردمانی هستیم که برای حفظ موقعیت و یا دستیابی به شرایطی بهتر، عزت نفس مان را تهی از انسانیت می کنیم و از افرادی که منافع مان به آنان وابسته است، بُتی دروغین می سازیم تا اموراتمان بگذرد.
ما مردمانی هستیم که در تعاملات روزانه مان در لفافه و کنایه صحبت می کنیم و در صورتی که احساس خطر کنیم، منظورمان را به شکل ریاکارانه ای وارونه جلوه می دهیم.
ما مردمانی هستیم که با موقعیت سنجی هایی به اصطلاح زیرکانه تعارف های بی پشتوانه ای را نثار همدیگر می کنیم، به امید این که در آینده بتوانیم امتیازی را از دیگرانی که برای ما مهم هستند، بدست بیاوریم.
ما در ارتباطات روزمره مان دائماً در حال تفسیر و ذهن خوانی افکار دیگران هستیم. زیرا پیام رسایی را دریافت نمی کنیم و اگر کمی تعمق کنیم، در می یابیم که ریشه اکثر غیبت ها، تهمت ها و درگیرها در سطح فردی و اجتماعی، ناشی از رفتارهای دو گانه ی ماست.
چرا که نمی خواهیم احساسات و عقاید مثبت و منفی مان را صریح، واضح و روشن بیان کنیم و متاسفانه همه این ارتباطات که توام با کنایه، ابهام، دوپهلو سخن گفتن و وارونه جلوه دادن احساسات بیان می گردد در قالب رعایت مناسبات احترام آمیز به نمایش گذاشته می شود.
متاسفانه همه با هم دروغ می گوییم و همه هم معنای آن را به خوبی درک می کنیم و همه هم به روی هم نمی آوریم؛ چون این الگوی رفتاری تاکتیکی برای حفظ موقعیت، کسب درآمد، منزلت و یا توجه بیشتر می باشد.
در واقع ریاکاری به عنوان یک ضرورت اجتماعی در رفتارهای ما ایرانی ها ریشه دوانده و تابعی از میراث فرهنگی جامعه است که به ما تحمیل شده و ما هم با همین الگوهای رفتاری نادرست خو گرفته ایم و همانند یک ژن فرهنگی به نسل های بعدی مان انتقال می دهیم.
با نگاهی جامعه شناختی به گذشته جامعه ی ایران پی به حکومت هایی خواهیم برد که حاکمان مستبد فرمان می راندند و زیردستان به جز اطاعت و فرمانبری نقش دیگری نداشتند. در این نظام سلطه، زندگی خصوصی و اجتماعی افراد فرودست تحت نفوذ افرادی قرار داشت که در موقعیت های فرادستی قرار داشتند. در واقع اولین مشخصه ی این نظام ها ناامنی بوده و بر این اساس در می یابیم که بین ارباب و رعیت در تمامی سطوح ارتباطی، دروغگویی و چاپلوسی برای برای بدست آوردن امنیت اقتصادی و اجتماعی به شدت رواج داشته است. با تعمق در مناسبات رسمی و غیر رسمی پی می بریم که این ژن فرهنگی که در یک بستر تاریخی- اجتماعی به ما تحمیل شده، همچنان به عنوان یک الگویِ رفتاری پذیرفته شده در جامعه امروزی ما رواج دارد و مشاهده می کنیم که تملق و چاپلوسی به اشکال متنوع و در لایه های مختلف اجتماعی بازتولید می شود لذا القاب و عناوین تحقیرشونده ای همچون نوکر، مخلص، دست بوس، قربان، چاکر و … مفاهیم رایجی هستند که افراد فرودست در برابر اشخاص فرادست به کار می گیرند تا از مزایای این حقارت گویی ها چیزی عایدشان گردد.
در یک جامعه ی سالم، تعاملات احترام آمیز از طریق آزار نرساندن به یکدیگر خود را نشان می دهد
در واقع اغراق، بزرگنمایی و غلوگویی در مورد افراد فرادست و تحقیر افراطی خود، به عنوان یک تاکتیک موفقیت آمیز در رفتار ما ریشه دوانده و حاکم بر رفتارهای ماست و همه ی این تعریف، تمجید و بله قربان گویی ها تحت عنوان احترام تلقی می گردد و از سوی دیگر، مشاهده می کنیم کوچکترین مخالفت با عقیده و یا نقدی منصفانه از سوی انسان های آزاده و فرهیخته ی جامعه، به عنوان بی احترامی تلقی شده و منجر به طرد اجتماعی شان می گردد که این معنای ضمنی ما را وا می دارد که برای ابراز احترام به افرادی که گره گشایی کارمان به موافقت آنان وابسته است به مجیز گویی از آنان بپردازیم و بر همین اساس است که در مقابل عیوب افرادی مانند رئیس، کارفرما، استاد، همسر و … سکوت ناخواسته ای را اختیار می کنیم. زیرا اگر مخالفتی صورت بگیرد، توهین تلقی شده و به خشم و غضب آنان منجر می شود و شاید آرامش زندگی مان برای همیشه به مخاطره بیفتد.
با تحلیل محتوای گفتگوهای روزمره در می یابیم که افراد شکل و قالب های ارتباطی را رعایت می کنند. ولی ماهیت پیام شان دچار نوعی وارونگی است. به طور مثال شخصی از همکارش بابت موضوعی به شدت دلخوری دارد و این مسئله رشته افکار ش را بهم ریخته ولی در مواجه شدن با همکارش، تاکتیکی متضاد را بر می گزیند و طوری عادی رفتار می کند که انگار اتفاقی نیفتاده و نکته در خور توجه اینکه اگر از او در مورد ناراحتی اش پرسش شود با پاسخ های ابهام آمیزی روبرو می شویم و یا اگر در یک میهمانی حضور داریم و تمایلی به ارتباط با یکی از میهمانان نداشته باشیم به خاطر اینکه از نیت ما آگاه نشود با اصرار از او دعوت می کنیم که به عنوان میزبان در خدمتش باشیم.
شایان ذکر است که اگر از شخصی خوشتان نمی آید و یا در حال حاضر تمایلی برای میزبانی ندارید، جای ایراد نیست، اما وانمود کردن به این که بسیار مشتاق میزبانی هستید، این ارتباط را پیچیده می کند. بنظر می رسد ترس از طرد شدن در یک ارتباط دوستانه، افراد را به سخنانی ابهام آمیز و یا احترامی ریاکارانه وا می دارد که ارتباطات خانوادگی و دوستانه را مختل می کند و پیامدی جز سوء تفاهم و قضاوت های نادرست ندارد.
با دقت در تعاملات اجتماعی در می یابیم که این شیوه ی ریاکارانه و مبالغه آمیز نوعی بی اعتمادی را در مراودات روزمره ما رواج داده که بی اهمیت ترین مسئله در زندگی را بایستی با کلماتی همچون؛ به جان بچه ام، به خدا قسم، به مرگ مادرم، به جدم و … عجین کنیم تا دیگران را متقاعد کنیم که دروغ نمی گوییم یا در بیان ابراز صمیمیت و دوستی نیز بایستی از مفاهیمی همون؛ فدایت شوم، پیش مرگت گردم، قربانت شوم و یا در ابراز خشم و نفرت هم از عباراتی مانند؛ بری و بر نگردی، مرگتو ببینم، دیدار به قیامت و … استفاده می کنیم. در حالیکه نه در بیان صمیمیت متعارف، کسی حاضر است جانش را فدای کسی کند و نه در ابراز هیجانات کسی راضی به مرگ دیگری است.
ما آنچنان به گفتن و شنیدن این مبالغه گوئی ها عادت کرده ایم که تا حرف ها، خواسته ها و حوادث را چند صد برابر بزرگ جلوه ندهیم کسی به اهمیت موضوع پی نمی برد. به عنوان مثال اگر سرمان درد می کند و می خواهیم در خانه کمی سکوت برقرار باشد، باید اطرافیان را متقاعد نماییم که مغزمان از شدت درد در حال متلاشی شدن است، و گرنه کسی به حرف ما توجهی نمی کند. کارمند یک سازمان بابت یک روز نیامدن در سر کار بایستی بیماری خود، فرزند و یا یکی از عزیزانش را به دروغ در ذهنش باز سازی کند و به شکل مبالغه آمیزی بیان کند تا بتواند به رئیس بالا دستی توضیحی متقاعد کننده بدهد و یا اگر به مبلغی پول برای امورات زندگی نیاز پیدا کنیم بایستی بدترین گرفتاری و بدبختی های عالم را به خودمان منتسب کنیم تا بتوانیم استحقاق دریافت یک وام و یا مساعده ی ناچیز را داشته باشیم.
در یک جامعه ی سالم، تعاملات احترام آمیز نه از طریق تعریف و تمجید های افراطی و ریاکارانه، قربان صدقه رفتن و یا اظهار ارادت تام و تمام با عقاید و ده ها رفتار و گفتار شرم آور دیگر، بلکه با تحقیر نکردن و یا طرد همدیگر به خاطر جنس، لهجه، شغل، قومیت، قضاوت نکردن و برچسب نزدن و در یک جمله آزار نرساندن به یکدیگر خود را نشان می دهد.
این سنت ناپسند که از گذشته شروع شده و ما همچنان در آن گرفتار آمدیم خصوصیات ما ایرانی ها را شکل داده و متاسفانه پذیرش و باز تولید این الگوهای رفتاری نیز باعث حفظ و تثبیت تملق و چاپلوسی در تعاملات اجتماعی ما گردیده است.
بیاییم با هم، به آنچه بر ما گذشته است از منظری آسیب شناسانه بنگریم و براى درد بزرگى که ما را از درون رنج مى دهد و تحلیل می برد، چاره جویى کنیم.
منبع : تندرست نیوز
درباره این سایت